جدول جو
جدول جو

معنی راستی راستی - جستجوی لغت در جدول جو

راستی راستی
در حقیقت، حقیقهً، فی الواقع، واقعاً، از روی جد
لغت نامه دهخدا
راستی راستی
حقیقه واقعا: راستی راستی کارتان تمام شد ک
تصویری از راستی راستی
تصویر راستی راستی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

واقعاً، بحقیقت، و در تداول عامه راس راسی تلفظ کنند
لغت نامه دهخدا
برابر، مساوی، سواء، سوی: زید بن علی بر یکجای درنگ نکردی از بیم آنکه یوسف بن عمرو بداند و یکچند پیش از دیان بود و شاعیان همی آمدند و او را بیعت همی کردند بر کتاب خدای و سنت رسول صلی اﷲ علیه و سلم و جهاد کردن با ظالمان ... و بخشیدن غنیمت میان مسلمانان راستا راست و نصرت کردن اهل بیت بر دشمنان، (ترجمه طبری بلعمی)، هم وزن، برابر در اندازه، معادل:
بگیرند قاقله خرد و قاقله بزرگ و کبابه از هر یکی راستا راست شکر طبرزد چند وزن هر سه شربت مقدار دو درم سنگ کوفته و بیخته، (ذخیرۀ خوارزمشاهی ص 351)، مامیران و برگ زیتون، مازو وسعد، قاقله، شب یمانی، هلیله از یکی راستا راست همه را بکوبندو بدهان اندر پراکنند، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، و عاقرقرحا و کبابه و سعد و پلپل از هر یکی راستاراست بدهان اندر پراکنند سود دارد، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)،
بینیم کز آن میان چه برخاست
دو نیمه کنیم راستا راست،
نظامی،
طباخی میان نظارگیان ایستاده بود فهم نتوانست کرد پنداشت که مراد از آن اعتدال تسویت مقدار است برفت و دیگی زیره با بساخت و گوشت و زعفران و زیره و نمک و دیگر توابل راستاراست در او کرد چون بپرداخت پیش استاد بنهاد وبرهان جهل خود را ظاهر گردانید، (مرزبان نامه)
لغت نامه دهخدا
دور از خمیدگی، نهایت مستقیم و آخته، بی کجی، در تداول عامه بی پروا، بی اعتنا، آشکار، علنی، و در ترکیبات زیر بدین معانی آید:
- راست راست رفتن و برگشتن، برای انجام دادن کاری سرسری و بدون دقت و اعتنا رفتن و بی نتیجه برگشتن، زیربار کار و زحمتی نرفتن، و رجوع به راست راست گشتن شود،
- راست راست گشتن یا راست راست راه رفتن، ول گشتن، تن بکاری ندادن، بشغل و حرفه و پیشه ای نپرداختن، زیربارکار و زحمتی نرفتن و سربار دیگران شدن، شانه زیربارشغل و پیشه ای خم نکردن، تن به بیکاری و مفتخواری دادن با حالت غرور و تکبر
لغت نامه دهخدا
تصویری از راست راستکی
تصویر راست راستکی
((تَ))
حقیقی، واقعی
فرهنگ فارسی معین